گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاريخ ادبيات در ايران
جلد چهارم
.بهره چهارم نثر فارسي از آغاز قرن نهم تا اوايل قرن دهم‌




اختصاصات نثر و سبك آن در اين عهد

پيش ازين درباره ضعف و فتوري كه بدين عهد در اركان زبان و ادب فارسي راه جسته بود، بحثي طولاني داشتيم، و اينك در دنبال آن سخنان مي‌گوييم كه بهترين محل ظهور چنين حالتي از زبان ما بيشتر نثر است تا نظم؛ زيرا در نظم فارسي از قديم باز سنت بر پيروي شيوه پيشينيان و پاي نهادن بر اثر گامهاي آنان بوده است؛ هركه مي‌خواست شاعر استاد شود مي‌بايست بسي از گفتارهاي قدما را خوانده و بياد سپرده باشد و همين كار بتنهايي كافي بود تا شاعر را از هر حيث زير نفوذ پيشينيان درآورد، و بهمين سبب هم ديده‌ايم كه تحول شعر در قرن نهم و ظهور شيوه‌يي جديد در آن دوران با حركتي تدريجي از آغاز تا پايان عهد مذكور انجام گرفت، ليكن چنين حركتي در نثر فارسي بسيار سريعتر بود و علت آن نيز آزادي بيشتر نويسندگان از قيود پيشينيان و تأثر آنان از زبان محاوره عهد خود، بود و چون زبان محاوره قرن نهم و آغاز قرن دهم بدلايلي كه پيش ازين گفتيم بسرعت اختصاصات قديم فارسي را از دست مي‌داد، بهمين نسبت هم لحن نويسندگان و لهجه آنان از آنچه در قرون مقدم بود دورتر و بزبان تحول‌يافته عهدشان نزديكتر مي‌شد.
در ميان نويسندگان اين عهد، بيشتر مترسلان را مي‌يابيم كه همان شيوه قديم ترسل را حفظ كرده و انشاء دشوار و مزين را مي‌پسنديده‌اند، وگرنه ديگران بيشتر به نثر مرسل توجه داشتند. متنهاي تاريخي هم كه با انشاء مزين درين زمان تحرير يافته، مثل كتاب ظفرنامه شرف الدين علي يزدي، عادة حاصل كار منشيان درباري است و اگر بازگشتي را بزبان قرن هفتم و هشتم و شيوه نويسندگي در آن عهد مترقب باشيم بايد بآثار اين دسته توجه كنيم. باقي نويسندگان غالبا زبان ساده محاوره داشتند
ص: 465
و هرچه بيشتر در سالهاي قرن نهم پيش بياييم هم سادگي سخن را در آثارشان بيشر مي‌يابيم و هم آثار تحول زبان را در آن آثار بيشتر ملاحظه مي‌كنيم.
پس با يك حكم كلي مي‌توان گفت كه نثر پارسي در اين دوره بتدريج از مبالغه‌هاي صنعتي و فني قرون مقدم آزاد مي‌گشت چنانكه آثار متكلف كه در آنها بافراط بصنايع توجه شده باشد كم و برعكس رواج سبك ساده عادي بيشتر مي‌شد.
توجه بلهجه كهن پارسي در آثار منثور عهد تيموري كمتر ملحوظ بوده و استعمال اصطلاحات و لغات و تركيبات عمومي زمان مورد استعمال بيشتري داشت و بهمين سبب بايد گفت كه روش متداول عهد تيموري سبك ساده و روان در نثر است منتهي اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه نفوذ كلمات تركي در عده‌يي از آثار اين عهد خاصه در تواريخ كه حاوي اطلاعات رسمي كشوري و لشكري است بخوبي مشهود است و علت آن، همچنانكه پيش از اين درباره زبان فارسي و تحول آن اشاره كرده‌ايم، ورود يك دسته از كلمات و اصطلاحات مغولي و تركي جغتائي است در زبان فارسي خاصه در زبان ديواني و اداري آن زمان؛ و اين خود نظير سستي ديگريست كه از راه ضعف تأليف و عدم توجه بقاعده‌هاي دستوري زبان در نثر راه يافت. اين حال در اشعار گروهي از شاعران عهد تيموري و آغاز دوران صفوي نيز ديده مي‌شود و ما هنگام بحث در وضع عمومي زبان فارسي بذكر شواهدي از اشعار فارسي كه نشان‌دهنده اين حال باشد مبادرت جسته‌ايم؛ و عجيب آنست كه بسي از آن مسامحات لغوي و دستوري كه نويسندگان عهد تيموري و آغاز عهد صفوي داشته‌اند هنوز هم در زبان ما جاريست مانند بكار بردن «چنانچه» كه يك تركيب مجعول و نادرستست، بجاي «چنانكه»؛ و استعمال افعال وصفي فراوان بي‌آنكه رعايت قاعده درستي درباره آن بشود؛ و حذف افعال بي‌قرينه لفظي و معنوي؛ و بكار بردن بعضي از مفردات و مصادر و افعال در غير موضع خود و بمعاني ساختگي جديد مثل نمودن بجاي كردن و گرديدن بجاي شدن و باشيدن بجاي بودن؛ و آوردن تركيبهاي بلند و كوتاه بسيار بجاي مفردات موجود در زبان فارسي مثل «قرعه مشورت در ميان انداختن» يعني «مشورت كردن» و «دست
ص: 466
در دامان متابعت و فرمانبرداري زدن» يعني «اطاعت كردن» «1»؛ و استعمال كلمات تازي بجاي پارسي موجود و متداول؛ و عمل كردن بدستورهاي صرفي و نحوي عربي در مورد مفردات فارسي خاصه در مطابقت دادن صفت و موصوف و جز آنها كه هنوز هم گرفتار همه آنها در منشآت روزگار خود و حتي در زبان محاوره‌ايم.
از جمله اختصاصات نثر در اين عهد اطناب در بيان مقصود است، خاصه در مكتوبها و منشورها و كتابهاي تاريخ. بعضي از نويسندگان عهد براي اين «درازگويي» حد و قيدي نمي‌شناخته‌اند چنانكه موضوع و معناي سخن را در مطاوي كلام گم مي‌كردند و يا خواننده را بچنين دشواري درمي‌انداخته‌اند، و اين امر مخصوصا در طرح مقدمات بسيار ديده مي‌شود مانند مورد ذيل از حبيب السير كه مقدمه‌ييست درباره اقدام شاه اسمعيل صفوي بفتح خراسان:
«فرازندگان اعلام نكته‌داني و برازندگان اورنگ سخن‌راني برين دقيقه عارف و ازين قضيه واقف خواهند بود كه دولت ابدي الاتصال شاه ستوده خصال را خاصيتي است كه هر صاحب توفيقي كه از سر صدق نيت و صفاي طويت روي اخلاص و نياز بساحت آستان اقبال طراز آورد از پرتو آفتاب عنايت ملك بي‌انباز نهال آمالش سايه‌گستر گشته غنچه تمنايش در چمن مراد بنسيم سرافرازي شكفتن گيرد و هر وافر شوكتي كه بكثرت اسباب حشمت مغرور شده ربقه عبوديت در حلقه مطاوعت خدام درگاه سپهر منزلت درنيارد باندك زماني دوحه عظمتش از صرصر ادبار انقلاع يافته رياض مكنتش صفت وادي غير ذي زرع پذيرد». آنچه نقل شده مقدمه سخن است نه اصل آن و همه اين مقدمه را هم با حفظ معاني آن مي‌توان كوتاهتر نوشت. پيداست كه اين درازگوييها در همه كتابها و اثرهاي آن عهد رائج نبود، مثلا در كتابهاي علمي، اگرچه معايب لفظي آنها هم كم نيست، از اينگونه عبارات ديده نمي‌شود مگر در ديباچه كتابها؛ و در همين كتاب حبيب السير كه عبارات مذكور را از آن آورده‌ايم، وقتي نويسنده از مقدمه پردازيها فارغ شود نثري ساده دارد، و ديگر مؤلفان و نويسندگان عهد هم بر همين شيوه كار
______________________________
(1)- هر دو مورد مآخوذ است از حبيب السير، تهران خيام، ج 4 ص 519 در يك عبارت.
ص: 467
مي‌كردند و در كتابهاي علمي و غير ادبي باقتضاي موضوع و مطلب بيشتر رعايت سادگي و رواني عبارات مي‌شد و حتي بايد گفت كه انشاء كتابهاي علمي بسبب استناد مطالب آنها بر آثار مؤلفان پيشين، از بيشتر نقصهاي زباني كه گفته‌ايم خالي بوده است.
توجه بنثر مصنوع در اين عهد نه چندانست كه در قرون مقدم بوده، و علت آن عدم توانايي نويسندگانست بايجاد آن آثار بديع دشوار. بااين‌حال از آغاز تا پايان اين عهد چند مؤلف و نويسنده، و علي الخصوص چند مترسل درباري داريم كه در حفظ قواعد و موازين انشاء بر شيوه مترسلان كوشيده و روش پيشينيان را در اين راه ادامه داده‌اند. در طليعه دوره تيموري و اوايل قرن نهم نويسنده‌يي داريم بنام نظام الدين شنب غازاني معروف به نظام شامي كه «ظفرنامه» را در شرح فتوحات تيموري، باشارت آن جهانجوي خونريز نوشت. نظام شامي، با آنكه در يكي از آثار خود بنام «رياض الملوك في رياضات السلوك» شيوه نثر مزين و مصنوع را بكار برده «1»، در ديگر آثار خود آنرا بباد انتقاد گرفته است. وي معتقد است كه با شيوه سخن‌آرايي و نقش‌پيرايي و بكار بردن تشبيه و استعاره در ضمن كلام «مقصود در ميان فوت مي‌شود» و همگان را نيروي درك معاني چنان سخني نيست و در آغاز كتاب «ظفرنامه» قسمتي ازين نظر را ضمن نقل قول از تيمور گوركان و باقي را از قول خود بدينگونه مي‌آورد:
«... بشرطي كه از حليه تكلف و پيرايه تصلف مصون و محروس باشد و از شيوه سخن‌آرايي و نقش‌پيرايي محمي و محفوظ ماند، چه كتبي كه بر آن منوال پرداخته‌اند و بشيوه تشبيه و استعارات آراسته، مقصود در ميان فوت مي‌شود و اگر يك كس كه از نصاب سخن نصيبي دارد معاني آنها فهم مي‌كند ده ديگر بلكه صد ديگر از درك مقاصد آن عاجزند و لهذا نفع آن عام و فايده آن تمام نيست» «2».
______________________________
(1)- ازين كتاب نسخه‌يي در كتابخانه ملي ملك موجودست. آقاي علي اصغر حكمت در حاشيه صحايف 493- 494 از چاپ دوم «از سعدي تا جامي» شرحي در معرفي آن كتاب دارد، بدانجا مراجعه كنيد.
(2)- ظفرنامه نظام الدين شامي، چاپ بيروت 1937، ص 11
ص: 468
نظام شامي همين نظر را در تهذيب كتاب «بلوهر و بوذاسف» مي‌آورد. وي اين كتاب را از تحرير مصنوعي كه پيش ازو متداول بود ترتيب داد زيرا آن تحرير چنان با تكلف و تصنع ترتيب يافته بود كه فهم آن دشوار مينمود. نظام شامي كه تكلفهاي آن محرر را نمي‌پسنديد، ضمن بدگويي از آن در مقدمه تهذيب خود چنين نوشت: «امثال اين تكلفات بي‌مزه نزد سخنوران كامل و نقادان ماهر پوشيده نيست كه سماجتي «1» تمام دارد و تقيد بدان اطلاق مركب سخن را مانعي هرچه بيشتر است ...» «2».
نظر شامي را مي‌توان نشانه سرخوردگي نويسندگان پايان قرن هشتم و آغاز قرن نهم از زياده‌رويهاي نويسندگان پيش از آنان در استفاده از صنايع و ديگر آرايش- هاي كلام دانست، و اين نظر تقريبا تا پايان اين عهد همچنان بقوت خود باقي بود، منتهي نفوذ زبان عربي در زبان فارسي بپايه‌يي رسيده بود كه ديگر حفظ سادگي انشاء و سلامت زبان اصيل فارسي حتي در آثار ساده آن زمان هم ميسر نمي‌نمود، و آنگهي مترسلان و منشيان درباري ديگر هنوز بر مسندهاي خود نشسته بودند و در حفظ شيوه اسلاف كوشش مي‌كردند و از ميان همان دسته است كه شرف الدين علي يزدي (م- 858 ه) برخاست و با انشاء مزين خود ظفرنامه شامي را با افزايش مطالبي بر آن تحرير كرد و كتابي پديد آورد كه سرمشق كار بيشتر منشيان عهد تيموري بود و آنرا نمونه فصاحت و بلاغت مي‌دانستند «3» ولي انشاء شرف الدين در ظفرنامه از زياده‌رويهايي كه در منشآت مصنوع قرن هشتم مي‌بينيم دورست و مي‌توان اثرش را نسبت بتاريخ وصاف و مواهب الهي و نظاير آنها داراي شيوه مصنوع معتدلي بشمار آورد.
سردسته مترسلان اين زمان خواجه جهان عماد الدين محمود گاوان (م 886 ه) در انشاء نثر مزين مصنوع باقصاي غايت كوشيده است و مجموعه منشآتش بنام رياض الانشاء نشان از كوشش بي‌حسابش در اين راه مي‌دهد. منشآت ديگري كه در اين
______________________________
(1)- سماجت: زشتي و قباحت.
(2)- نقل از «از سعدي تا جامي» چاپ دوم ص 495
(3)- تذكره دولتشاه، ص 427
ص: 469
عهد از دربارهاي تركمانان و آل عثمان و تيموريان باطراف جريان داشت بر همان شيوه استادان پيشين بود.
هنگام بحث درباره منشآت مصنوع اين زمان نبايد ديباچه كتابها را فراموش كرد كه بعادت قديم مؤلفان در تحرير آنها تكلف و تنوقي خاص بخرج مي‌دادند.
بهترين نمونه اين صنعتگري و تطويل لاطائل مقدمه حبيب السير است كه اگرچه خواندمير آنرا استادانه و اديبانه فراهم آورد ولي از درازگويي و استعمال انواع صنايع و بكار بردن هرگونه زينتي در كلام عاري نيست.
گاه ذوق انشاء نثر مزين و آراسته از گريبان جان صوفيان اين زمان نيز سر مي‌كشيد ولي در اينجا نازك‌بيني نويسندگان و ظرافت طبع آنان بيشتر حكومت داشت تا قدرت‌نمايي و اظهار علم و اطلاع. از بهترين نمونه اينگونه منشآت كتاب زيباي جواهر الاسرار است تأليف عارف مشهور كمال الدين حسين خوارزمي (م 836 ه) در شرح مثنوي مولانا جلال الدين بلخي، كه شيوه نگارش آن را بيشتر مي‌توان بنثر موزون نزديك دانست كه مورد استفاده بعضي مؤلفان بوده است.

انواع نثر

مطالب و موضوعات نثر در عهد مورد مطالعه ما دور از تنوع نيست و در ابواب مختلفي از علوم عقلي و ادبي و تاريخ و قصص و روايات و تراجم احوال و تفسير قرآن و تصوف و عرفان و اخلاق و ادب و امثال آنها كتابهايي از اين عصر در دست داريم.
از جمله داستانها و قصص بسيار معتبر اين عهد يك داستان عشقي و پهلوانيست بنام قصه فيروز شاه، از مؤلفي بنام «مولانا محمد بيغمي» كه نثري شيوا و دل‌انگيز و در برخي موارد همراه با اوصاف استادانه دارد.
از ميان تحريرهاي داستان امير حمزه بعضي منسوب به همين دوره است، و تحريري از داستان بلوهر و بوذاسف بدست نظام الدين شنب غازاني تبريزي معروف به «نظام- شامي» در دست است كه در آغاز اين دوره ترتيب يافت و داستاني حاوي حكايات و قصص حاتم طائي كه ملا حسين واعظ كاشفي (م 910 ه) بنام سلطان حسين بايقرا
ص: 470
ترتيب داد و «قصه موسوي» يا «معجزات موسوي» از شيخ معين الدين محمد معروف به معين المسكين (م 907 ه)، و داستان يوسف و زليخا معروف به «احسن القصص» از همين نويسنده «1»، و تحريري از بختيارنامه كه در اوايل قرن نهم هجري ترتيب يافته و من آنرا بهمين نام بسال 1347 شمسي در شمار انتشارات دانشگاه تهران طبع كرده‌ام، و بعضي از چندين داستان ديگر از مؤلفاني گمنام كه در قرن دهم و يازدهم شهرت داشت و بعيد نيست كه از اين دوران بوده باشد.
در همين دوره تهذيبي از كليله و دمنه بدست ملا حسين واعظ كاشفي نويسنده پركار عهد تيموري ترتيب يافت و پسر همين كاشفي يعني علي ملقب به صفي كتاب دلنشيني در مجموعه‌يي از حكايات كوتاه دارد بنام لطايف الطوايف. در اين كتاب از لطايف و ظرايفي كه از طبقات مختلف باقي‌مانده سخن مي‌رود.
درباره تراجم احوال بزرگان، در اين دوره چندين كتاب تأليف شده است كه بعضي در شمار آثار مشهور از نوع خود هستند.
در ذكر احوال مشايخ صوفيه، معروفترين كتاب اين زمان «نفحات الانس من حضرات القدس» است از نور الدين عبد الرحمن جامي (م 898 ه). در اين كتاب شرح احوال 614 تن از مشايخ صوفيه نقل شده است و بيشتر آن تحرير تازه‌ييست از طبقات صوفيه خواجه عبد اللّه انصاري. شاگرد جامي يعني مولانا رضي الدين عبد الغفور لاري (م 912 ه) شرحي بر اين كتاب، براي خواجه ضياء الدين يوسف پسر استاد خويش، نوشته و در آن مشكلات نفحات را توضيح داده و در خاتمه ترجمه احوال جامي را بتفصيل ذكر نموده است. تاريخ ادبيات در ايران ج‌4 470 انواع نثر ..... ص : 469
اصر و خويشاوند جامي، فخر الدين علي متخلص به «صفي» (م 939 ه) شرحي درباره احوال مشايخ طريقت نقشبنديه، خاصه خواجه عبيد اللّه احرار و نور الدين عبد الرحمن جامي ترتيب داده است بنام «رشحات عين الحيات» كه از كتب قابل توجه در اين عهدست.
از ميان كتابهايي كه در شرح احوال وزرا و صدور داريم دو كتاب معتبر ازين
______________________________
(1)- تاريخ ادبيات فارسي، هرمان اته، ترجمه دكتر رضازاده شفق ص 217
ص: 471
دوره است، يكي آثار الوزراء سيف الدين حاجي نظام عقيلي معاصر سلطان حسين بايقرا، و ديگر دستور الوزرا تأليف غياث الدين خواندمير (م 941 ه) كه آن را در سال 906 هجري بپايان برده و بار ديگر تا سال 914 هجري مطالبي بر آن افزوده است.
در ترجمه احوال شاعران مهمترين و معروفترين كتاب اين دوره تذكرة الشعراست از دولتشاه بن علاء الدوله سمرقندي (م 896 يا 900 ه) از نديمان خاص سلطان حسين بايقرا. در اين كتاب شرح احوال يكصد و پنج تن از شاعران باضافه بسياري اشارات تاريخي آمده و در كثرت اشتباه و عدم اتقان مطالب مثل است. كتاب ديگري از اين دوره داريم بنام «مجالس العشاق» منسوب به سلطان حسين بايقرا كه با دعاي ظهير الدين بابر گويا مؤلف واقعي آن كمال الدين حسين گازرگاهي (م 908 ه) از معاصران آن سلطان بوده باشد. در اين كتاب شرح حال عده‌يي از شاعران و مشايخ صوفيه آمده و براي هريك از آنها داستان عشقي ذكر شده است كه البته غالبا در زمره متخيلات مؤلف است. كتاب بهارستان جامي هم كه مؤلف آنرا بقصد تعليم فرزندش تأليف كرده بود فصلي درباره شاعران معروف دارد.
تاريخ‌نويسي در عهد مورد مطالعه ما همان رونق را كه در قرن هفتم و هشتم داشت حفظ كرد. تيمور شخصا بثبت وقايع و حوادث عهد خود توجه و علاقه داشت و كساني را بدين كار مي‌گماشت. دولتشاه ضمن اشاره باقدام شرف الدين يزدي در تأليف ظفرنامه از «تاريخي كه بخشيان «1» و روزنامه‌چيان در روزگار امير بزرگ ضبط نموده بودند» سخن مي‌گويد و از كلام او واضح است كه «اين تاريخ» را كه ناچار در اجزاء مفصل و منفصل مضبوط بود، بفرمان سلطان ابراهيم بن شاهرخ براي استفاده شرف الدين يزدي «از خزاين سلاطين از ممالك جمع» كردند «2».
اشاره نظام الدين شنب غازاني (شامي) در آغاز كتاب ظفرنامه نيز همين نكته را روشن مي‌نمايد. وي گويد كه تيمور او را در سال 804 احضار كرد و دستور داد تا
______________________________
(1)- بخشي در عهد مغولان عنوان ملاهاي بودايي بود و در دوران ايلغارهاي تيمور شايد بمعني دسته‌يي از مأموران ثبت و ضبط بود كه همراه تركان جغتايي و در التزام ركابشان بودند.
(2)- تذكرة الشعراء، ص 427
ص: 472
تاريخي را «كه جهت آن حضرت و صادرات افعال ايشان از مبداء ظهور» تا سال مذكور نوشته بودند، و ترتيب و تنظيم آن چنانكه بايست ميسر نگرديده بود، تحرير كند و «به تنقيح و ترتيب و تنسيق و تبويب آن مشغول گردد» «1»، و همين احضار نظام شامي و گماشتن او بتنظيم تاريخ مذكور خود نشانه توجه خاص «امير صاحبقران» بجمع- آوري حوادث دوران اوست.
شيوه تيمور را فرزندان و فرزندزادگان او نگاه داشتند و تركمانان نيز طريقه تيموريان را در اين راه تعقيب كردند و در نتيجه تاريخ‌نويسي از ابتدا تا انتهاي اين عهد همان رونق دو قرن پيش را حفظ كرد و در همان حال كه تأليف كتابهايي درباره بعض سلسله‌هاي سلاطين از رواج پيشين نيفتاده بود، توجه بتأليف تاريخهاي منظم عمومي هم مانند روضة الصفا و حبيب السير ادامه يافت و حتي صورت منظم‌تر و كاملتري از پيش حاصل كرد.
كتابهاي تاريخ اعم از آنها كه اختصاص بسلسله‌ها يا شاهان يا نواحي معين داشت و يا آنها كه در زمره تاريخ عمومي است در اين دوره متعدد است كه بعضي به چاپ رسيده و برخي ديگر در شمار نسخه‌هاي خطي اينسوي و آنسوي محفوظ و مظبوطست از قبيل:
اصح التواريخ تأليف محمد بن فضل اللّه موسوي كه شامل وقايع از آغاز آفرينش تا عهد تيمور است.
مجمع التواريخ سلطاني از شهاب الدين عبد اللّه بن لطف اللّه معروف به «حافظ ابرو» (م 833 ه). اين كتاب در چهار مجلد نوشته شده كه از مجلد اول تا مجلد سوم آن شامل وقايع تاريخي تا زمان ايلخانان و مجلد چهارم از مرگ سلطان ابو سعيد خان بهادر آخرين ايلخان مغول تا وقايع سال 830 هجري است.
از تاريخ ظفرنامه نظام شامي كه وقايع عهد تيمور را تا سال 806 شامل است پيش از اين سخن گفتيم. مورخي بنام «تاج سلماني» در سال 813 از طرف شاهرخ مأمور
______________________________
(1)- ظفرنامه شامي، بيروت 1937، ص 10- 11
ص: 473
شد تا ذيلي بر اين تاريخ بنويسد و او وقايع ده ساله 807- 817 را در تاريخ سلطنت تيمور و شاهرخ و الغ بيك بصورت ذيلي بر آن افزود.
با استفاده از همين كتاب ظفرنامه شامي و منابع ديگر كتابي بهمين نام بدست شرف الدين علي يزدي شاعر و منشي معروف قرن نهم هجري (م 858 ه) با نثري منشيانه فراهم آمده و در سال 828 هجري بپايان رسيده است.
درباره تاريخ پادشاهان هند و سلاطين دهلي از زمان معز الدين محمد بن سام غوري تا زمان معز الدين ابو الفتح مباركشاه (م 838) از پادشاهان دهلي كتابي بنام «تاريخ مباركشاهي» نوشته شده است. مؤلف اين كتاب يحيي بن احمد سيهرندي است و كتاب خود را در حدود سال 838 ه تأليف كرد.
از جمله كتب ديگر تاريخ در اين زمان فردوس التواريخ تأليف ابن معين ابرقوهي است كه بسال 808 ه انشاء كرد؛ و ديگر منتخب التواريخ كه معين الدين نطنزي آنرا در تاريخ عمومي عالم از آغاز تا اندكي بعد از زمان تيمور نوشته و چند گونگي عبارات در آن مي‌رساند كه مطالب خود را از مآخذ مختلف انتخاب كرده و بهم پيوسته است.
از مورخان بزرگ دوره تيموري احمد بن جلال الدين محمد مشهور به فصيح خوافي مؤلف كتاب مشهور مجمل فصيحي است در تاريخ عمومي برحسب سنوات.
وقايع پيش از اسلام در اين كتاب باختصار آمده سپس از آغاز عهد اسلامي تا سال 845 برحسب حوادث سنوات مرقوم افتاده است.
مورخ مشهور ديگري از همين عهد بنام كمال الدين عبد الرزاق سمرقندي (816- 887 ه) مؤلف كتاب معتبريست بنام مطلع السعدين شامل وقايع عهد شاهرخ و سلاطين تيموري تا سال 875 و جامع وقايع صد و هفتاد و يكسال از عهد مذكور.
از ميان كتبي كه درباره سلسله‌هاي معاصر تيموريان نوشته شده كتاب عالم- آراي اميني تأليف فضل اللّه بن روزبهان ملقب به امين است معاصر سلطان ابو الفتح پسر سلطان يعقوب آق‌قويونلو؛ و ديگر تاريخ تركمانيه تأليف محمود بن عبد اللّه نيشابوري.
ص: 474
در اواخر عهد تيموري دو كتاب از مهمترين تواريخ عمومي تأليف شده كه از مآخذ خوب تاريخ ايران شمرده مي‌شود و مؤلفان آنها از بيشتر مآخذي كه در تاريخ دوران اسلامي ايران وجود داشت استفاده كرده‌اند، از اين دو يكي روضة الصفاست از ميرخواند (سيد محمد بن برهان الدين خاوندشاه م 903 ه) و ديگر حبيب السير تأليف غياث الدين خواندمير (م 941). درباره اين هر دو كتاب بموقع سخن خواهيم گفت.
از ميان كتبي كه در تاريخ شهرها و نواحي ايران نوشته شده كتاب «روضات- الجنات في اوصاف مدينة هرات» است از معين الدين محمد اسفزاري كه در سال 899 ه تأليف شده و حاوي اطلاعات ذيقيمت مشروحي در وضع جغرافيايي و تاريخي هرات و عده‌يي ديگر از بلاد خراسان از قبيل نيشابور و بلخ و طوس و مرو و غيره است. ديگر ترجمه فارسي كتاب تاريخ قم (تأليف حسن بن محمد بن حسن قمي) از حسن بن علي قمي در سال 805 ه؛ و ديگر تاريخ يزد از جعفر بن محمد بن حسن جعفري؛ و تاريخ جديد يزد از احمد بن حسين بن علي الكاتب كه هر دو متضمن اطلاعات سودمندي درباره تاريخ آن شهرست.
از ميان كتب صوفيه كه در اين دوره نوشته شده غير از نفحات الانس كه پيش ازين نام برده‌ايم، كتابهاي مهم ديگري قابل ذكر است مانند: جواهر الاسرار تأليف كمال الدين حسين خوارزمي كه شرحي است بر مثنوي مولوي. اين كتاب مقدمه مفصلي درباره مبادي كار اهل تصوف و اصطلاحات آن دارد، نظير مقدمه سودمندي كه نور الدين عبد الرحمن جامي بر نفحات الانس در همين زمينه نوشته است. جامي علاوه بر اين تأليف پرارزش دو كتاب معتبر ديگر درباره عرفان دارد، يكي از آن اشعة اللمعاتست در شرح كتاب لمعات عراقي و ديگر لوايح كه كتاب كوچكي است درسي لايحه و در هر لايحه اصلي از اصول تصوف و عرفان باختصار توضيح داده شده است.
سيد نور الدين نعمة اللّه كرماني (م 834 ه) عارف و شاعر مشهور رسالات متعددي به فارسي در شرح موضوعات مختلفي از تصوف و عرفان دارد مانند سلوك، توحيد، خلوت، توكل، ايمان، حروف و اسرار آن، اصطلاحات صوفيه و نظاير اين مطالب؛ مشايخ
ص: 475
نقشبنديه كه در قرن نهم نفوذ و اهميت بسياري حاصل كرده بودند تأليفات متعددي دارند و از آن ميانست تأليفات خواجه محمد پارسا و خواجه عبيد اللّه احرار كه بموقع درباره آنها سخن خواهيم گفت. از ميان تأليفات متعدد ديگر صوفيه قرن نهم در اينجا ذكر شرح گلشن راز از شيخ شمس الدين محمد بن يحيي لاهيجي لازمست. شمس الدين محمد از مشايخ معروف سلسله نوربخشيه بوده است.
از موضوعات ديگري كه در اين دوره توجهي بدان شده علم اخلاق است و از دو مؤلف بزرگ اين دوره دو كتاب مشهور در اين زمينه داريم يكي لوامع الاشراق في- مكارم الاخلاق معروف به «اخلاق جلالي» تأليف جلال الدين محمد بن اسعد صديقي دواني (م 908 ه) و ديگر اخلاق محسني از كمال الدين حسين كاشفي سبزواري (م 910 ه) كه بنام ابو المحسن فرزند سلطان حسين بايقرا در چهل فصل نوشته شده است. از جمله كتابهاي ديگري كه شامل مطالبي از اخلاق و تربيت است كتابيست بنام بحر السعادة از شيخ تاج الدين محمد كازروني كه از عرفاي قرن نهم بوده و كتاب خود را در اخلاق و سلوك و عبادات بسال 901 بپايان برده است. كتاب انوار سهيلي ملا حسين كاشفي هم كه حاوي مباحث اخلاقي و تربيتي و حكمي است حكم ترجمه و تهذيب تازه‌يي از كليله و دمنه دارد.
در اين دوره كتابهايي در تفسير و مسائل ديگر ديني، ادب، لغت، قوافي، عروض نوشته شده است كه ضمن بيان احوال و آثار مؤلفان و نويسندگان بنام بعضي از آنها اشاره خواهد شد.
ص: 476

بهره پنجم پارسي‌نويسان قرن نهم و آغاز قرن دهم‌

1- نظام شامي «1»

نظام الدين شنب غازاني تبريزي معروف به «نظام شامي» از مورخان و نويسندگان معروف نيمه دوم قرن هشتم و اوايل قرن نهم هجريست. وي مدتي از دوران حيات را در خدمت سلطان اويس جلايري (757- 776 ه) و سلطان احمد بن شيخ اويس (سلطنت از 784 تا 813 ه) در بغداد گذراند و شرف منادمت آن سلاطين داشت. چنانكه مي‌دانيم سلطان احمد جلاير چند سالي بعد از آغاز سلطنت دچار حملات امير تيمور گوركان شد چنانكه آن فاتح جرار آذربايجان را بسال 788 تسخير و بكلي از متصرفات آل جلاير منتزع كرد و هفت سال بعد يعني در سال 795 بغداد و عراق را نيز از كف او بدرآورد «2».
خواندمير بنقل از مطلع السعدين گفته «كه از مولانا نظام الدين مرويست كه گفت در نوبت اول كه امير تيمور لشكر ببغداد كشيد و سلطان احمد جلاير را منهزم گردانيد از مردم دار السلام اول من ببارگاه عالم‌پناه رفتم و آن حضرت بنظر التفات
______________________________
(1)- درباره او رجوع شود به: گنجينه سخن ج 5، ص 152- 160، از سعدي تا جامي چاپ دوم، 492- 498. ظفرنامه شامي چاپ پراگ 1937 موارد مختلف، حبيب السير ج 3 ص 547- 548
(2)- بعد از آنكه بغداد بتصرف تيمور درآمد سلطان احمد بمصر گريخت و همانجا بود تا بعد از مرگ تيمور بسال 807 دوباره بر سر متصرفات قديم آمد و تا سال 813 در عراق و آذربايجان كروفري داشت تا بسال 813 بدست قرايوسف تركمان كشته شد.
ص: 477
و عاطف در من نگريسته بر زبان مبارك راند كه خداي تعالي بر تو رحمت كناد كه نخست از متوطنان اين بلده تو پيش ما آمدي و مرا تربيت فرمود» و بنابراين وصول نظام الدين شامي بدرگاه تيموري بايد بعد از سال 795 اتفاق افتاده و بعد از اين در سلك حواشي آن پادشاه قهار درآمده باشد، ولي نخستين خبر روشن از ارتباط مستقيم او با تيمور مربوط است بسال 804 ه زيرا درين تاريخ بود كه بنابر تصريح نظام شامي تيمور او را احضار كرد و مأمور تدوين كتابي در بيان احوال و فتوحات خود نمود و او شرح حال تيمور را تا وقايع سال 806 نوشت و چون در همين سال تيمور ترتيب مراجعت به سمرقند را مي‌داد نظام شامي با اجازت او بتبريز رفت.
اين نويسنده و منشي توانا در مدت اقامت در دستگاه جلايريان و منادمت سلطان اويس و سلطان احمد دو اثر سودمند بنام آن دو باقي گذاشت. يكي از آندو كه بنثري منشيانه ترتيب يافته موسوم است به «رياض الملوك في رياضات السلوك» بنام سلطان اويس جلاير. از اين كتاب نسخه‌يي در كتابخانه ملك تهران موجود است و استاد گرامي آقاي علي اصغر حكمت متّعنا اللّه بطول حياته، كه آنرا بدقت بررسي كرده شرحي جامع در معرفي آن آورده و نوشته است «1»: «بطوري كه از عبارات آن كتاب مستفاد ميشود در ابتداي عمر مؤلف را بخواندن كتب و نوادر و امثال شوقي وافر دست داده است، و بر آن صدد بوده كه كتابي بدان نهج بنگارد. ظاهرا در بيست و هشت سالگي درپي اين مقصود برمي‌آيد تا آنكه در بغداد بمطالعه كتاب سلوان المطاع في عدوان الاتباع تأليف ابن الظفر الصقلي المكي متولد به 497 ه. و متوفي به 595 ه (رجوع شود به وفيات- الاعيان و بغية الوعاة) نائل مي‌گردد و آنرا با تصرفاتي چند بكسوت زبان فارسي درمي‌آورد و در بغداد از نظر سلطان مي‌گذراند و در نزد آن پادشاه بحسن قبول تلقي شده و او در سلك منادمان خاص قرار مي‌گيرد. پس از سالي چند آنرا بآخر مي‌رساند و بر آن خاتمه‌يي نيز الحاق مي‌كند. آن كتاب يك ديباچه و يك مقدمه و پنج باب و يك خاتمه را مشتمل است. نام مؤلف متن عربي را بدينگونه ذكر كرده است: شيخ الاسلام عز الدين
______________________________
(1)- از سعدي تا جامي، چاپ دوم، حاشيه ص 493- 494
ص: 478
ركن الاسلام شرف الائمه ابو هاشم محمد بن محمد بن ظفر المغربي؛ در خاتمه مي‌گويد:
در اين روزگار كه زمام حل و عقد و قبض و بسط ممالك اسلامي در قبضه تسخير پادشاهي كامكار و دولتيار نهاده، و هو السلطان الاعظم شيخ اويس بهادر خان، چنين گويد بنده كمينه نظام كه از اوان صبي داغ تربيت و اختصاص آن حضرت يافته است و بيك نظر پادشاهانه از قرناء خويش بقدم تقدم پيش افتاده، بدين حضرت تقرب جسته، و كتاب سلوان المطاع را ترجمه كرده و ديباچه آن در بغداد در ثمان و ستين و سبعمائه بعز عرض همايون رسانيده شد و تعويقي كه از آن تاريخ تا اين غايت واقع شد، موانع و شواغل روزگار را در آن باب تصرفي هرچه تمامتر بود. در اين وقت اين نوباوه از كتم عدم بمكمن ظهور رسيد، مرزبان‌نامه و فوائد السلوك را تلوي ميمون نهاد». با توجه باين شرح معلوم مي‌شود كه نظام شامي در دوران شباب خود بترجمه سلوان المطاع توجه نموده و هم در روزگار جواني آنرا باتمام رسانيد و مقصود او از اين كار ايجاد اثري بود بپيروي از شيوه سعد الدين و راويني در ترجمه مرزبان‌نامه از زبان طبري بزبان پارسي.
اثر ديگر نظام شامي تلخيصي است از داستان مشروح «بلوهر و بوذاسف» كه از عربي بپارسي درآمده بود و نظام آن ترجمه را بسبب اطنابي كه داشت تهذيب و تلخيص كرد و بنام سلطان احمد جلاير درآورد. در ديباچه‌يي كه نظام بر اين تلخيص و تهذيب نوشته شيوه بعضي از نويسندگان زمان را كه با طناب سخن و تكلف و تنوق در آن توجه خاص داشته‌اند، مردود دانسته و حكايتي در اين باب بطريق طنز و فكاهه آورده است كه نقل آن خالي از فايده نيست. وي دنبال سخن خود در باب تكلفات لاطائل متصنعان زمان چنين گويد «1»: «امثال اين تكلفات بي‌مزه نزد سخنوران كامل و نقادان ماهر پوشيده نيست كه سماجتي تمام دارد و تقيد بدان اطلاق مركب سخن را مانعي هرچه بيشتر است. حكايت اين قصه بدان مي‌ماند كه بزرگواري كه دعوي شاعري كردي در حق ممدوح خود گفته بود: اي كف تو رشك درياي نيل، و اي طبع تو غيرت چشمه
______________________________
(1)- منقول از «سعدي تا جامي چاپ دوم، ص 495
ص: 479
سلسبيل، دوستان تو در پناه نعم الوكيل، دشمنان ترا حق در قرآن گفته أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ! لطيفي حاضر بود، گفت مصراع آخر از رود نيل درازتر است و از وجود فيل ثقيل‌تر! گفت جهت اختصار برين اقتصار كردم و اگر اسب نظم در ميدان اطناب مي‌دوانيدم ختم مصراع تا كعصف مأكيل «1» مي‌رسانيدم. گفت مأكيل نه، مأكول است و از شما امثال اين هفوات غير مأمول! از سر طنز در جواب گفت: ذكرت بخير، نشنيده‌اي يجوز للشاعر مالا يجوز للغير «1»»
اثر مهم و معروف نظام همان كتاب «ظفرنامه» اوست كه بطريق اصلاح و انشاء از روي يادداشتهايي كه در شرح حال تيمور گوركان نوشته شده بود تنظيم شده و تا وقايع سال 806 در آن آمده اما وقايع پايان عمر آن فاتح را تا زمان وفاتش (807 ه) شامل نيست. نظام كوشيده است كه در تحرير اين كتاب بقول خود از شيوه سخن‌آرايي و نقش پيرايي اجتناب ورزد و بهمين سبب كتابش، اگرچه خالي از اطناب و عبارات زائد نيست، ولي نثري بليغ و تا حدي متمايل بشيوه انشاء مترسلان دارد و از حيث عبارت در ميان تاريخ عهد تيموريان ممتازست.
نظام در ديباچه اين كتاب نوشته است كه در سنه اربع و ثمانمائه بندگي حضرت امير صاحبقران خلد اللّه ملكه علي مرّ الزمان باحضار بنده كمينه نظام شامي مثال داد و چون بشرف بساط بوس مفتخر گشتم بعد از تقديم مراسم نوازش و اكرام و تمهيد وظايف لطف و انعام در مقام تربيت و بنده‌پروري اشارت عالي نفاذ يافت تا تاريخي كه جهت آن حضرت و صادرات افعال ايشان از مبداء ظهور اين دولت ابد پيوند الي يومنا نوشته‌اند و ترتيب آن كما ينبغي بتقديم نرسيده، اين بنده بتنقيح و ترتيب و تنسيق و تبويب آن مشغول گردد و اما بشرطي كه از حليه تكلف و پيرايه تصلف مصون و محروس باشد و از شيوه سخن‌آرايي و نقش‌پيرايي محمي و محفوظ ماند، چه كتبي كه بر آن منوال پرداخته‌اند و بشيوه تشبيه و استعارات آراسته مقصود در ميان فوت مي‌شود و اگر يك كس كه از انصاب سخن نصيبي دارد معاني آن فهم مي‌كند ده ديگر بلكه صد ديگر از درك مقاصد آن عاجزند و لهذا نفع آن عام و فايده آن تمام نيست. بنده
______________________________
(1)- فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ. سوره 105 آيه 5
ص: 480
بساط بوسيده بعز عرض رسانيدم كه هرچند مراتب سخن بسيارست و منازل آن بي‌شمار و بدولت ابد پيوند اين ضعيف را بر فنون آن بقدر مقدور قدرتي و در اساليب آن پيش ارباب اين فن شهرتي هست، اما علما در حق سخن پسنديده گفته‌اند: ما تدركه العامة و لا تنكر الخاصة. يعني سخن خوب روان آنست كه عوام معاني آن دريابند و خواص عيب آن نكنند ... بندگي حضرت فرمود كه اينك من آن سخن مي‌طلبم. بنده بعد از تقديم مراسم دعا بعز عرض رسانيدم كه اگر حكم نافذ شود بنده برين منوال سبيل آن مسلوك دارم و بدانچه مقدور باشد از عهده آن تفصي نمايم و آنرا شرف روزگار خود دانم.
بنابرين كمر اجتهاد بر ميان جان بسته التزام كردم كه سوانح حالات و وقايع صادرات ايام اين دولت كه بابد مقرون باد، چنانچه تا غايت ضابطاني كه حاضر بوده‌اند و ملازماني كه در سفر و حضر وقايع و حوادث را ناظر، ثبت كرده باشند لباس عبارتي پاك بي‌تكلف پوشاند و آنرا مرتب و مبوّب و مقرّر و محرّر گرداند. لاجرم دامن همت در ميان جان زده و آستين عزيمت باز نورديده پشت بر مهمات و شواغل ديگر كرده و درين شغل يك رويه شده روي بخامه دو زبان و نامه يك روي آوردم و تاريخ سعيهاي جميل و كوششهاي پسنديده و رأيهاي ثاقب و تدبيرهاي صايب آن حضرت در او بيان كردم ...» «1». آخرين تاريخي كه در ظفرنامه مي‌يابيم مربوطست باقامت تيمور در نواحي شمالي آذربايجان در مراجعت از جنگ ارمن و اقدام بعمارت بيلقان در سال 806، دنبال شرح اين عمارت، نظام اين دو بيت را كه سروده خود اوست آورد:
گذشته هشتصد و شش سال و كسري از هجرت‌كه شد مراجعت از غزو ارمن و گرگين
بساخت شهري ازين سان بمدت يك ماه‌تمور خديو جهان قطب ملك و ملت و دين
______________________________
(1)- ظفرنامه شامي، از انتشارات مؤسسه شرقيه چكسلواكي در پراگ، 1937 ميلادي، ص 10- 11
ص: 481

2- معين الدين نطنزي‌

معين الدين نطنزي از مورخان اوايل قرن نهم هجريست. اطلاعات ما از احوال او كم است و ميدانيم كه در اوايل كار خود بيشتر مصاحب ميرزا اسكندر بن عمر شيخ بن تيمور بوده است. چنانكه ميدانيم بعد از كشته شدن عمر شيخ در قرب بغداد (796 ه) «1» تيمور ولايت فارس را كه در اختيار آن پسر بود به فرزند او ميرزا پير محمد گذارد و اين پير محمد تا سال 812 در حكومت خود باقي بود و در اين سال بدست يكي از معتمدان خود كشته شد و برادرش ميرزا اسكندر بجاي او نشست تا در سال 817 بر اثر تمرّد مأخوذ شاهرخ و از حكومت بر كنار و كور شد. معين الدين نطنزي چند سالي از مدت حكومت ميرزا اسكندر از مقربان وي بود و در اين مدت بتأليف كتاب منتخب التواريخ بنام آن اميرزاده آغاز كرده و آنرا در سال 816 در شيراز بپايان رسانيد ولي گويا بعد از برافتادن ميرزا اسكندر بخدمت شاهرخ درآمده باشد زيرا در سال 817 در كتاب خود تجديدنظر نموده و آنرا بنام شاهرخ درآورد و حتي مدعي شد كه تيمور در مرض موت «دولت بزرگ خود را» بشاهرخ باقي گذاشت «2» و بهرحال كتاب خود را در بيست و دوم ماه رجب سال هشتصد و هفده در هرات تقديم شاهرخ نمود و بهمين سبب از كتاب منتخب التواريخ دو گونه تحرير وجود دارد يكي آنكه بنام ميرزا اسكندر بن عمر شيخ درآمده و ديگري آنكه بشاهرخ تقديم شده بود.
كتاب منتخب التواريخ معيني شامل وقايع عمومي عالم است از زمان هبوط آدم تا وفات تيمور بسال 807 هجري باضافه بعضي از وقايع تا سال 816 كه تاريخ اختتام كتابست در شيراز بنام ميرزا اسكندر، با تجديدنظري كه بعد از آن تا ذكر وقايع سال 817 در آن كرد. نام «منتخب التواريخ» نشان دهنده كيفيت كار مؤلف است در تأليف اين كتاب، بدين معني كه معين الدين اثر خود را با انتخاب مطالب از چند كتاب تاريخ ديگر ترتيب داد و بهمين سبب است كه شيوه تحرير و حتي ميزان كاربردن
______________________________
(1)- رجوع شود به ظفرنامه شامي ص 417
(2)- منتخب التواريخ معيني، تهران 1336 ص 406
ص: 482
لغات عربي يا واژه‌ها و اصطلاحات مغولي در موارد مختلف اين كتاب تفاوتهاي بزرگ دارد و اين نشان مي‌دهد كه بنابر آنچه گفته‌ايم معين الدين بيشتر بانتخاب و شايد تلخيص منابع و بهم پيوستن آنها نظر داشته است. با اين حال مواردي از كتاب، خاصه آنچه راجعست بوقايع مربوط بعمر شيخ و فرزندان او، اثر خود مؤلف است و نثري يكدست و پخته دارد.

3- خواجه محمد پارسا «1»

خواجه جلال الدين (يا شمس الدين) محمد بن محمد بن محمود الحافظ البخاري از اكابر مشايخ نقشبندي و از اصحاب و خلفاي خواجه بهاء الدين محمد نقشبند (م 791 ه.)، و از رجال معروف و متنفذ دوران تيموري است كه بسبب مقامات بلند عرفاني خود شهرت و اهميت بسيار داشت.
ولادتش بسال 756 در بخارا اتفاق افتاد و نسبش بعبد اللّه بن جعفر طيار مي‌پيوست. علت داشتن عنوان «خواجه» آنست كه وي از پيشروان نقشبنديه بود كه از همگي آنان با عنوان «خواجه» ياد مي‌شد و لقب «پارسا» را پير و مرشدش خواجه نقشبند بوي داده بود. وي از علماي جامع معقول و منقول و در همان حال از مشايخ بزرگ تصوف بود و بهمين سبب معاصران او و يا كساني كه نزديك بعهدش زندگي مي‌كرده‌اند
______________________________
(1)- درباره او رجوع شود به:
* نفحات الانس چاپ تهران، ص 392- 396
* حبيب السير، تهران خيام، ج 4 ص 4- 5
* ريحانة الادب، ج 1 ص 193- 194
* گنجينه سخن، ج 5 ص 173- 180
* شخصيت عرفاني و علمي خواجه محمد پارساي نقشبندي (مقاله ...) بقلم آقاي محمد اختر- چيمه در مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي، شماره 3 سال دهم.
* طرائق الحقايق
ص: 483
همه از وي باحترام نام برده‌اند و او بعد از مرگ خواجه بهاء الدين نقشبند جانشين او در بخارا گرديد و رياست نقشبنديان مدتي با او بود و بعد از او مقامش بپسر او خواجه برهان الدين ابو نصر پارسا (متوفي بسال 865 ه) كه او هم از كبار مشايخ نقشبنديه است، انتقال يافت. وفات خواجه محمد پارسا بسال 822 در بازگشت از مكه و هنگام اقامت در مدينه اتفاق افتاد و همانجا در جوار قبه عباس بن عبد المطلب بخاك سپرده شد.
خواجه پارسا آثار متعددي بپارسي در شرح مسائل عرفاني بنابر طريقت نقشبنديان داشت، كه چنانكه پيش از اين گفتيم، بسي بشيوه تفكر و تحليل ابن العربي از مسائل عرفاني نزديك است، و از معروفترين آنهاست: فصل الخطاب لوصل الاحباب يا فصل الخطاب في المحاضرات، كه از جمله مهمترين و مفصل‌ترين آثار عرفاني اوست؛ و كتابي در شرح مقامات خواجه بهاء الدين نقشبند بنام: انيس الطالبين و عدّة السالكين كه بيشتر مأخوذست از كلمات و بيانات خواجه نقشبند بپارسي روان خوب؛ و رساله قدسيه كه برخي آنرا منسوب بخواجه بهاء الدين نقشبند مي‌دانند؛ و كتاب تحقيقات؛ و تفسير سوره فاتحة الكتاب، و تفسيرهايي از چند سوره ديگر؛ و رساله كشفيه درباره كيفيت كشف و شهود و اشراق انوار؛ شرح فصوص الحكم و غيره. همه اين آثار نثر فارسي‌روان و بسيار خوبي دارد كه يادآور ديگر آثار پارسي خوب از عرفاي ايرانيست.

4- شرف الدين علي يزدي‌

شرح احوال و آثار منظومش در همين مجلد تحت عنوان «شرف» در شمار شاعران مذكور افتاده است و نظر باهميت وافري كه در نثر فارسي دارد در اينجا بذكر آثار منثور او خاصه ظفرنامه توجه ميشود. همچنانكه پيش ازين گفتيم شرف الدين در اكثر علوم عهد خود دست داشت و ازينروي تأليفات متنوعي ازو ذكر كرده‌اند و از آنهاست: شرح قصيده برده شرف الدين بوصيري؛ كنه المراد في علم الوفق الاعداد در ارثماطيقي؛ رساله حساب عقد انامل؛ حقايق التهليل؛ كتاب اسطرلاب؛ منشآت؛ تضعيف خانه شطرنج از ابو اسحاق كوبناني؛ منتخب حلل مطرز در فن معما و لغز.
ص: 484
دولتشاه نوشته است كه «مؤلفات او در اكثر علوم مشهور است خصوصا در علم معما كه درين طريق صاحب فن است» «1» و اما بعد از منشآت شرف كه بشيوه مترسلان استاد نگارش يافته و حاوي اطلاعات بسيار درباره عصر نويسنده است، اثر مشهور او كتاب ظفرنامه است كه آنرا بامر ميرزا ابراهيم سلطان بن شاهرخ بسال 828 در شيراز تأليف كرد و چهار سال سرگرم تحرير آن بود. اين كتاب در حقيقت تأليف مجدد سرگذشت تيمور است كه نخستين بار بوسيله نظام شامي بنام ظفرنامه با انشائي خالي از عبارات مصنوع و با استفاده از يادداشتهاي روزانه وقايع‌نگاران و بخشيان اويغوري زبان كه همراه تيمور بوده‌اند فراهم آمده و تا وقايع سال 806 را چنانكه گفتيم شامل است. اما ظفرنامه شرف الدين علي متضمن همان اطلاعات با افزايشهايي از ثقات و معمرين است درحالي‌كه با نثري مزين و مصنوع و آميخته با اشعاري كه بيشتر از خود نويسنده است تحرير شده و بسبب مهارتي كه «شرف» در انشاء اين كتاب بكار برده در تمام قرن نهم و آغاز قرن دهم از جمله نمونه‌هاي عالي انشاء «2» و بعنوان مثل اعلاي فصاحت و سلامت سخن شناخته مي‌شد و همين نظر را هم مورخان زمان درباره اتقان مطالب ظفرنامه داشتند چنانكه مثلا كمال الدين عبد الرزاق سمرقندي آنرا چون «درّي جهان‌افروز» وصف كرده و اين بيت را در ستايش آن آورده است:
«آفتابست آن كتاب شريف‌كز فروغش جهان شود روشن» «3» و شايد يكي از علل ستايشهاي مبالغه‌آميز از اين كتاب در آثار مورخان و مؤلفان عهد تيموري اشتمال مطالب آن باشد بر ذكر احوال «امير صاحبقران» كه شاهان و شاهزادگان تيموري آنرا دستمايه مفاخرت قرار مي‌داده و از تجديد خاطره آن در همه احوال مباهي و مسرور بوده و از حواشي و خدمتكاران خود نيز همين را انتظار داشته‌اند.
______________________________
(1)- تذكرة الشعراء ص 425
(2)- براي نمونه داوريهاي عهد رجوع شود به تذكرة الشعراء ص 427، حبيب السير ج 4 ص 15- 16، مطلع السعدين جزء دوم از جلد دوم ص 675- 676 و جزء اول از جلد دوم ص 303 و غيره.
(3)- مطلع السعدين جزء دوم و سوم از ج 2 ص 676
ص: 485
موضوع كتاب ظفرنامه بيان نسب تيمور و سرگذشت اوست از آغاز تا مرگ و نشستن خليل سلطان بجاي وي در سمرقند و بيان اسباب زوال دولت او و خاتمه‌يي در ذكر خصايص صفات تيمور و شماره اولاد و احفادش هنگام وداع حيات؛ و مؤلف كتاب را بعد از حمد و ستايش خداوند و پيغامبر برگزيده‌اش با حدود هشتاد بيت از منظومه خود كه ببحر متقارب در ذكر فتوحات تيموري ساخته، آغاز نموده و اين عمل يعني نقل ابياتي را از آن منظومه تا آخر كتاب بارها تكرار كرده است و شايد ميخواست در اين مورد تقليد گونه‌يي از الاوامر العلائيه ابن بي‌بي كرده باشد كه نثر خود را هرجا كه توانست با ابيات سلجوقنامه قانعي آميخته و تكميل كرده است؛ بهرحال اين كتاب هم مانند تاريخ ابن بي‌بي بپيروي از شيوه انشاء جهانگشاي جويني نگارش يافته و پيداست كه بدان زيبايي و دل‌آرايي نيست.
تأليف ظفرنامه بسال 828 در شيراز اتفاق افتاد و «صنف في شيراز» تاريخ آنست بحساب جمل. اين كتاب را «حافظ محمد بن احمد العجمي» بتركي ترجمه نمود و «تاج سلماني» ذيلي بر آن از وقايع محرم سال 807 ببعد نوشت «1».
همچنانكه گفته‌ام مآخذ شرف الدين در تأليف، و يا بهتر بگويم در تحرير، اين كتاب گزارشهاي رسمي احوال و جنگها و فتوحات تيمور بوده كه روزانه بوسيله بخشيان اويغور كه همواره در اردوي امير گوركان و ملازم او بوده‌اند، تهيه مي‌شد و با استفاده از مطالب آنها منظومه‌يي بتركي و ترجمه‌يي بنثر فارسي فراهم آمد «2»، و گويا همان ترجمه منثور خالي از حليه عبارت بود كه بوسيله نظام شامي بانشاء منقح فارسي درآمد.
چنانكه شرف الدين مي‌گويد ميرزا ابراهيم سلطان تمام اجزاء تاريخ يا روزنامه مذكور را بعد از جست‌وجوي وافي جمع آورد و آنها را بعد از تجديدنظر كافي در اختيار شرف الدين علي گذارد تا بحليه عبارات مزين بيارايد و او نيز همچنان كرد بي‌آنكه تصرفي در مطالب آن كند، و اضافاتي كه ازوست يا مربوط بكيفيت اداي معانيست و يا از
______________________________
(1)- كشف الظنون ستون 1120
(2)- رجوع شود به فهرست نسخ فارسي كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 1 ص 287
ص: 486
راه افزودن آيات و احاديث و امثال و اشعار، و مطالب اساسي آن نيز همان تاريخ رسمي سلطنت تيمور است كه بدست بخشيان مذكور ترتيب يافته بود؛ ولي نسخ كامل اين كتاب علاوه بر تاريخ تيمور متضمن وقايع دوران سلطان خليل و شاهرخ و ميرزا ابراهيم سلطان، و يك مقدمه در تاريخ و انساب قبايل ترك و مغول بوده است، و شرف الدين اين مقدمه اخير را قدري پيش از نگارش ظفرنامه يعني بسال 822 و بخواهش ابراهيم سلطان تحت عنوان «تاريخ جهانگير» ترتيب داده بود، و اين همانست كه معمولا آنرا «مقدمه ظفرنامه» نيز مي‌نامند و بهمين سبب آنرا در همه نسخ ظفرنامه نمي‌بينيم.
قسمت دوم ظفرنامه، يعني آن قسمت كه حاوي تاريخ دوران شاهرخ و تاريخ ميرزا ابراهيم سلطان بود. از دست رفته ولي در جلد دوم مطلع السعدين بصورت جامع و وسيعي از آن استفاده شده بنحوي كه اين دو كتاب مي‌توانند يكديگر را تكميل كرده تاريخ رسمي تيموريان را از زمان تولد تيمور تا سال 875 بشرح باز نمايند.
در ذيل اين مقال بايد دانست كه اسم كتاب شرف الدين علي يزدي در نسخ موجود آن بصورتهاي مختلف يعني: فتح‌نامه امير تيمور، فتح‌نامه همايون، كتاب تاريخ صاحبقران امير تيمور، تيمورنامه شرف، تاريخ تيمور، تاريخ امير تيمور، تاريخ شرف الدين يزدي، ظفرنامه ثبت شده است ولي شهرت آن بظفرنامه بيش از اسمها و عنوانهاي ديگرست.

5- حافظ ابرو «1»

شهاب الدين عبد اللّه بن لطف اللّه بهداديني خوافي معروف به «حافظ ابرو» از مورخان بزرگ ايران در پايان قرن هشتم و اوايل قرن نهم هجريست. لقب و نامش بنابر ضبط فصيح
______________________________
(1)- درباره او رجوع شود به:
* مجمل فصيح خوافي حوادث سال 833
* حبيب السير، ج 4، ص 8
ص: 487
خوافي همانست كه نوشته‌ايم و خود او اسم خود را در دو بيت ذيل عبد [اللّه] بن لطف اللّه و شهرت خود را «حافظ ابرو» ذكر كرده و گفته است:
بنده كمترين دولتخواه‌كاتب العبد ابن لطف اللّه
آنكه شهرت به حافظ ابرويافته پيش مير و شاه و سپاه پس اينكه در بعضي مآخذ او را «نور الدين لطف اللّه» معرفي كرده‌اند «1»، درست نيست.
اصلش از بهدادين خواف بود و تصريح فصيح خوافي به «خوافي» بودن او سند قاطع در اين بابست و اينكه بعضي «2» او را «هروي المولد» دانسته‌اند درست بنظر نمي‌رسد و شايد بعلت طول اقامت در هرات هروي دانسته شده باشد. تربيت و تحصيلش در همدان صورت يافت و از دوران جواني در شمار دبيران امير تيمور گوركان درآمد و بقول غياث الدين خواندمير «حضرت صاحبقران امير تيمور گوركان نسبت بآن فاضل عالي‌شان التفات بسيار داشت و همواره او را در مجالس خاص طلبيده همت عالي نهمت بر استرضاء خاطرش مي‌گماشت» و بعد از تيمور ملازم خدمت شاهرخ شد و از مقربان و ملازمان او و پسرش بايسنقر ميرزا گرديد و بنام آنان بتأليف و تصنيف اشتغال داشت.
بنابر تصريح فصيح خوافي روز يكشنبه سوم شوال سال 833 ه، هنگامي كه در ركاب شاهرخ از آذربايجان بخراسان معاودت مي‌كرد، در موضع سرچم نزديك زنجان بدرود
______________________________
-* از سعدي تا جامي (ترجمه جلد سوم تاريخ ادبيات برون)، چاپ دوم ص 609- 613
* ريحانة الادب، ج 1 ص 299- 300
* كشف الظنون، بند 951
* مقدمه بر «ذيل جامع التواريخ رشيدي» باهتمام آقاي دكتر خانبابابياني، تهران 1349
* تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 239- 240
* گنجينه سخن، ج 5 از ص، 181 ببعد.
(1)- حبيب السير، ج 4 ص 8، كشف الظنون، ذيل زبدة التواريخ، ريحانة الادب، ج 1 ص 299، از سعدي تا جامي ص 609 بنقل از ريو (فهرست نسخ فارسي كتابخانه موزه بريتانيا)
(2)- حبيب السير، ج 4 ص 8
ص: 488
حيات گفت و جسدش را بزنجان بردند و نزديك مزار اخي ابو الفرج زنجاني بخاك سپردند «1».
سال وفات حافظ ابرو بنابر قولي ديگر «2» سال 834 و محل وفاتش زنجان بود.
خواندمير در ذكر تاريخ و محل مذكور بدين بيت استناد جسته است:
بسال هشتصد و سي و چهار در شوال‌وفات حافظ ابرو بشهر زنجان بود حافظ ابرو از مورخان موثق و معروف دوران تيموريست كه بدقت در ضبط وقايع و صحت گفتار معروفست. مهمترين اثر او «مجمع التواريخ سلطاني» است در چهار مجلد كه يك تاريخ عمومي است، و «زبدة التواريخ» كه مجلد چهارم از همين كتابست غالبا با اسم كلي آن اشتباه مي‌شود. سه مجلد اول مجمع التواريخ شامل وقايع تاريخي از ابتداي خلقت تا زمان ايلخانان مغول و مجلد چهارم از مرگ سلطان ابو سعيد (637 ه) تا وقايع سال 830 ه است. اين كتاب را حافظ ابرو بنام شاهزاده بايسنقر ميرزا پسر شاهرخ تدوين كرد.
اثر ديگر حافظ ابرو «ذيل جامع التواريخ رشيدي» است كه مؤلف در آن حوادث بعد از مرگ غازان خان را تا وقايع دوران تيمور بسال 795 ضبط كرده و دنباله مطالب خود را بكتاب ظفرنامه نظام الدين شنب غازاني حواله نموده و كتاب را به شاهرخ تقديم داشته است.
كتاب مشهور ديگر حافظ ابرو جغرافياي اوست در دو مجلد كه بامر شاهرخ از سال 817 ه شروع بتأليف آن شد. مجلد اول اين كتاب در شرح ممالك ربع مسكون و درياها و رودها و كوهها و بيابانهاست و بعد از فراغ از شرح همه «درياها» در آن بذكر حكام و سلاطين فارس و كرمان توجه شد. مجلد دوم اين كتاب حاوي اطلاعاتي درباره خراسان و حكام و سلاطين آنست از ابتداء فتح سپاهيان عرب تا دوران تيمور و حوادث دوران سلطنت شاهرخ تا سال 823 ه.
______________________________
(1)- مجمل فصيحي ذيل حوادث سال 833.
(2)- كشف الظنون ذيل زبدة التواريخ؛ حبيب السير ج 4 ص 8؛ ريحانة الادب و تاريخ ادبيات برون و غيره
ص: 489
نثر حافظ ابرو در همه اين آثار بسيار روان و عاري از تكلف است و نويسنده بقول خود از «درر الفاظ و دقايق معاني نصيبي كامل و حظي شامل ندارد و از استعارات غريب و تشبيهات عجيب كه وجوه محاسن كلام است بي‌بهره مانده» و بهرحال او خلاف مورخاني كه پيش از وي در قرن هفتم و هشتم سرگرم كار بودند در تأليف كتابهايش نثر منشيانه متكلف ندارد و ساده‌نويسي است كه توجه عمده خود را معطوف كرده است به بيان مطالب و سعي در درستي آنها و شايد بهمين سبب باشد كه خطاهاي جاري در انشاء مؤلفان عهد تيموري كمتر بر قلم او رفته است.

6- صاين الدين علي تركه‌

خواجه صاين الدين علي بن محمد تركه اصفهاني «1» از دانشمندان معروف قرن نهم و از خاندان تركه اصفهان بود. اعضاء اين خاندان چنانكه بعد از اين هم خواهيم ديد، اصلا از خجند باصفهان مهاجرت كردند و بسبب آنكه در آغاز ترك‌زبان بودند به «تركه» معروف شدند. تحصيلات صاين الدين نخست در خدمت برادرش و سپس در بلاد مختلف ديگر از طريق زيارت بزرگان و مشايخ زمان انجام گرفت چنانكه در بسياري از علوم معقول و منقول و در عرفان از جمله مشاهير زمان خود گرديد. او و برادرانش در عهد جهانگشايي تيمور، بنابرسم و عادتي كه نسبت بعلماي عهد خود داشت، از اصفهان بسمرقند انتقال يافتند و او پس از آنكه مدتي از سمرقند بسير و سياحت بلاد اسلامي رفته بود، در بازگشت خود كه پس از وفات تيمور اتفاق افتاده بود، باصفهان معاودت كرد و مدتي را در خدمت اميرزادگان تيموري عراق و فارس گذراند و سپس در عهد شاهرخ منصب قضاي يزد يافت ولي بسبب آنكه آثاري در عرفان داشت متهم به تصوف شد و بامر شاهرخ بهرات رفت و مدتي در آنجا بود تا واقعه كارد زدن احمد لر «2» بسال 830 پيش‌آمد و جمعي از اكابر بتهمت همدستي با او مأخوذ و معاقب شدند و
______________________________
(1)- رجوع كنيد بهمين كتاب و همين جلد ص 72
(2)- يضا همين كتاب و همين جلد ص 63
ص: 490
يكي از آنان همين صاين الدين تركه بود كه او را بازداشتند و هرچه داشت از او گرفتند و مدتي با اهل و عيال سرگشته اينسوي و آنسوي دوانيدند چنانكه چندي در همدان و چندي در كردستان و تبريز گذراند تا سرانجام با اعتذار بخدمت شاهرخ بار يافت و با توسل به ميرزا بايسنقر چندگاهي را در امان گذرانيد و گويا چندي هم قضاي نيشابور يافت.
وفاتش را خواندمير بسال 830 نوشته است «1» ولي اين درست نيست و گويا اشتباه خواندمير ازينجا ناشي شده باشد كه او تاريخ حبس و مصادره اموال و نفي صاين الدين را از هرات بمنزله سنه وفاتش گرفته است و حال آنكه او در نفثة المصدور ثاني كه خطاب به بايسنقر بن شاهرخ نوشته، داستان سرگرداني خود را بعد از اخراج از هرات شرح داده است. حاج خليفه سنه وفاتش را سال 835 ذكر كرده «2» و اين ضبط درست بنظر مي‌رسد.
علت آزارهاي پياپي كه به صاين الدين علي روا داشتند همان توجه خاص او بتصوف و عرفان و علي الخصوص ارادت خاصش به محيي الدين بن العربي و شرح كتاب فصوص الحكم او بود؛ و او كه درزي فقها و قضات و با اشتغال بشغل آنها مي‌زيست، طبعا با توجهي كه بتصوف و عرفان داشت نمي‌توانست از بدانديشي فقيهان روزگار در امان بماند و ما در اين‌باره پيش ازين سخن گفتيم «3».
صاين الدين علي آثار متعددي بپارسي و عربي دارد. مهمترين اثرش شرح فصوص الحكم است بعربي، و از ميان رسالات ديگرش بعربي رسالة التمهيد في شرح قواعد التوحيد در علم كلام، و رساله «بسمله» مهمتر است. وي چندين رساله و كتاب بفارسي دارد مانند شرح قصيده ابن فارض با نثر آراسته مصنوع؛ و كتاب اسرار الصلوة در مسائل عرفاني؛ اطوار ثلثه تصوف؛ تحفه علائيه؛ رساله در اعتقاد؛ مناظره رزم و بزم؛ رساله‌يي
______________________________
(1)- حبيب السير ج 4 ص 10 و من هم در تاريخ تحول نظم و نثر پارسي بهمين نحو ثبت كرده‌ام.
چاپ هشتم، تهران 1353 ص 76
(2)- كشف الظنون چاپ اسنبول، ستون 1264
(3)- همين جلد ص 72- 73
ص: 491
در شرح لمعات عراقي؛ رساله انجام در تصوف؛ مبدأ و معاد و غيره. دو رساله شكوائيه او بنام «نفثة المصدور اول» و «نفثة المصدور ثاني» كه نخستين را در دفاع از خود در برابر تهمت حاسدان كه او را متهم بصوفيگري كرده بودند، و دومين را در ذكر مصائبي كه بر او بعد از واقعه احمد لر وارد شده بود نوشته، هر دو بنثر استوار نگارش يافته است «1». در نثر صاين الدين گاه آثار صنعت ديده مي‌شود ولي برويهم سادگي انشاء بر آن غلبه دارد.

7- كمال الدين خوارزمي «2»

مولانا كمال الدين حسين بن حسن خوارزمي كبراوي ذهبي از نويسندگان و شاعران و عارفان معروف قرن نهم هجريست. اصلش از ماوراء النهر بود ولي چون باشيدنش در خوارزم بود خوارزمي نام يافت. در مجالس العشاق آمده كه او از فرزندان شيخ نجم الدين كبري بوده است و اشتهارش بكبراوي ازين جهت
______________________________
(1)- درباره او علاوه بر مآخذي كه نشان داده‌ام رجوع شود به سبك‌شناسي مرحوم بهار، ج 3 چاپ دوم ص 228- 240: تاريخ نظم و نثر در ايران ص 274- 275؛ مقدمه ترجمه ملل و نحل شهرستاني از آقاي جلالي نائيني.
(2)- درباره او رجوع شود به:
* حبيب السير، تهران خيام، ج 4 ص 9
* از سعدي تا جامي، چاپ دوم ص 652- 653
* الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 5، ص 261
* فهرست كتب خطي كتابخانه مجلس شوراي ملي، ج 3، ص 500- 503
* فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 2، ص 146- 150
* تاريخ نظم و نثر در ايران، ص 242- 243
* گنجينه سخن، ج 5، ص 206- 216
* فهرست ريو، ج 2 ص 588
* مجالس النفائس (ترجمه ...)، تهران ص 9 و 185
* كشف الظنون ذيل مثنوي
* مجالس العشاق، چاپ هند، ص 164- 167
ص: 492
است. وي شاگرد و پيرو ابو الوفاء خوارزمي ملقب به «پير فرشته» (م 835 ه.) از كبار مشايخ ماوراء النهر بوده است، و اين ابو الوفاء خود از مؤلفان و شاعران صوفيه و در عصر خويش مشهور و بقول جامي در نفحات رباعيات دلپذيرش بر افواه جاري بود «1».
و اما مولانا حسين بنابر آنچه در ديباچه جواهر الاسرار گفته ببركت تعليم خواجه ابو الوفاء از خردسالي باز با مثنوي مولانا جلال الدين محمد بلخي سرگرم و از معاني عاليه آن برخوردار و از آن راه مشهور بلاد بود چنانكه مدتها آنرا درس مي‌گفت و مشكلات خواستاران را حل مي‌نمود و سپس بخواهش مريدان كتاب كنوز الحقائق في رموز الدقائق را پرداخت و سرانجام، در اواخر حيات بتدوين جواهر الاسرار در شرح مثنوي سرگرم شد. اشتغال كمال الدين حسين بمسائل عرفاني و استغراق در معاني آن براي او دردسري نيز فراهم آورد كه در ترجمه احوالش منعكس است «2» و آن چنانست كه يكي از غزلهاي وي بمطلع:
اي در همه عالم پنهان تو و پيدا توهم درد دل عاشق هم اصل مداوا تو متضمن بعضي مبالغات صوفيانه بوده و اين امر موجب آن شد كه بقول خواندمير «طايفه‌يي از اجلاف فقهاي حنفيه معني بعضي ابيات آن غزل را بحسب ظاهر مخالف مسائل فقهي تصور نموده آن جناب را تكفير كردند» و موضوع را بعرض شاهرخ رسانيدند. شاهرخ فرمان داد تا او را بهرات خواندند و با معاندان بمباحثه نشاندند ولي مولانا حسين اعتراضات آنان را جواب گفت و از آن بليه رهايي يافت.
كمال الدين در فتنه ازبكان در خوارزم بقتل رسيد و تاريخ اين واقعه را سالهاي 836 و 839 و 840 نوشته‌اند. از وي آثاري بنثر و نظم بازمانده است. ازو اشعاري از قصيده و غزل و مثنوي و رباعي در دستست كه خود بسياري از آنها را در جواهر الاسرار نقل كرده است
______________________________
(1)- درباره او رجوع كنيد به نفحات الانس، چاپ تهران ص 434؛ و حبيب السير، ج 4 ص 8- 9؛ و ترجمه مجالس النفائس، تهران، ص 185 و 9
(2)- رجوع كنيد بصحايفي كه از مجالس النفائس و از حبيب السير درباره احوال كمال- الدين حسين نشان داده‌ام.
ص: 493
و يك مثنوي عرفاني بنام كنوز الحقائق في رموز الدقائق داشته كه در جواهر الاسرار خود ببعضي از ابيات آن استشهاد نموده و گفته است كه مثنوييي در مسائل عرفانيست، و اينكه بعضي مانند حاجي خليفه آنرا بنثر پنداشته‌اند درست نيست.
از آثار منثور او يكي «ينبوع الاسرار في نصايح الابرار» است بفارسي در اخلاق «1» كه چنانكه خود در مقدمه آن گفته در نگارش آن از نصايح پادشاه عصر كسب فايده كرده است و اگر مقصود ازين پادشاه عصر، چنانكه عقل حكم مي‌كند، شاهرخ بن تيمور باشد، بدين تقدير بايد كمال الدين آنرا بعد از سفر هرات و درك حضور شاهرخ تأليف كرده باشد.
اثر معروف كمال الدين حسين كتاب «جواهر الاسرار و زواهر الانوار» اوست در شرح مثنوي مولوي كه بنام غياث الدين ابو الفتح شاه ملك از امراي ترك خوارزم تأليف كرد. اين كتاب مقدمه‌يي دارد در ده مقاله. مقاله اول شامل ترجمه حال سي و دو تن از پيشروان تصوفست كه از علي بن ابي طالب آغاز و به نجم الدين كبري ختم مي‌شود و سپس نسب خرقه مولانا جلال الدين در آن شرح داده شده است.
مقاله دوم اصطلاحات صوفيه است و در هشت مقاله ديگر مباحثي از تصوف و عرفان و سپس سه دفتر اول مثنوي بترتيب ابيات آن شرح شده است. شرح او همراهست با بحثهاي اثباتي و تمثيلات و ذكر حكايات و استشهاد بآيات و اخبار و ايراد اشعار از شاعران، خاصه از خود چنانكه بسياري از ابيات او از قصايد و غزلها و مثنويها و رباعيهاي وي در اين كتاب آمده است. انشاء كمال الدين در اين شرح بسيار شيوا و همراه با اسجاع و گاه با جمله‌هاي موزون و بعبارت ساده‌تر نثر او مزجي است از شيوه نويسندگي عارفان و منشيان بنحوي كه زيباييهاي معنوي آن- يك و آرايشهاي لفظي اين يك هر دو در آن ديده مي‌شود. از جواهر الاسرار نسخ متعدد در دستست و يكبار هم در هند چاپ شده.
______________________________
(1)- از اين كتاب نسخه‌يي بشماره 591 در كتابخانه مجلس شوراي ملي محفوظست، فهرست كتابخانه مجلس شوراي ملي، ج 3، حاشيه ص 502
ص: 494